قانون شکن

قانون شکن

اشعار محتشم فتحی آذر
قانون شکن

قانون شکن

اشعار محتشم فتحی آذر

چرا باید از مرگ وحشت کنم

از امروز باید به این درد سخت به این رنج بی وقفه عادت کنم

بمیرم که شاید خیال تو را از این عشق بیهوده راحت کنم

تو رفتی وهرگز نیامد کسی که جای تورا در دلم پر کند

وبا رفتنت با خدا هم نشد که یک شب صمیمانه خلوت کنم

گلایه ندارم از این سرنوشت از این روزهای سیاه وعبوس

بدون تو من پیش از این مرده ام چرا باید از مرگ وحشت کنم

از عشق  تو چیزی نصیبم نشد به جز بیقراری و دلواپسی

بگو تا کجا در به در باشم و به عکس تو تا کی محبت کنم

چه خوشبخت آیینه ای که تو را درون خودش منعکس می کند

تو همزاد آیینه هایی و من به آیینه باید حسادت کنم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد