قانون شکن

قانون شکن

اشعار محتشم فتحی آذر
قانون شکن

قانون شکن

اشعار محتشم فتحی آذر

کابوس مشترک

خسته ام از هوای مسموم و خسته ام از فضای آلوده

هستم ونیستم غرورم را  میکشد این حضور بیهوده

بی خیال نبود و بود هم غرق در انجماد و بی حسی

شهر آتش گرفته اما ما باز خوابیده ایم آسوده

بی نهایت شبیه هم هستیم ما که  کابوس مشترک داریم

ما که  غرق خیال و تردیدیم هر دو پوچیم هر دو فرسوده

سر نوشت بدی نوشتیم و اخر داستان به هم گفتیم

وضع موجود اختاری نیست جبر شوم زمانه این بوده

کاش که یک نفر بیاید و باز دلمان را به هم گره بزند

ما که سردر گمیم مانند جمعی از حلقه های مفقوده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد