قانون شکن

قانون شکن

اشعار محتشم فتحی آذر
قانون شکن

قانون شکن

اشعار محتشم فتحی آذر


کنار من بنشین و سکوت کن بگذار

که حس شاعریم با تو گل کند این بار

تو مثل یک غزل عاشقانه زیبایی

ومثل یک ثر شاعرانه بی تکرار

بیا که فصل زمستان به انتها برسد

نرو اگر بروی من نمی رسم به بهار

جهان کوچک من با تو دیدنی است ولی

تمام پنجره ها بی تو میشود دیوار

مرا ببر به تماشای فصل سبز امید

مرا به زردی پاییز بیکسی مسپار


هیچ عشقی  هیچ فکری ، هیچ احساسی ندارم
رفتی و با رفتن تو تلخ تر شد روزگار م
هیچ کس در شهر غربت باسکوتم همصدانیست
بعد تو تنها ترم کرد هرکسی آمد کنارم
رنگ دنیای بدون تو برای من سیاه است
بی تو به سردر گمی و هیچی و پوچی دچارم
رد پاهای تو مانده در خیابانهای قلبم
می رسم به خاطراتت هرکجا پا می گذارم
رفتی و با رفتن تو میل ماندن در دلم مرد
من برای مرگ احساسات خوبم سوگوارم