قانون شکن

قانون شکن

اشعار محتشم فتحی آذر
قانون شکن

قانون شکن

اشعار محتشم فتحی آذر

دلم در شعله ی تاب و تب و اندوه می سوزد 

غزل  در دوزخی با آتشی  انبوه می سوزد 

جهنم یعنی اینکه جسم هامان یک قدم از هم

جدا هستند و با این درد،دارد  روح می سوزد 

تو کنعان می شوی و می روی تا قلّه ات  اما 

برای عمرِ در پای تو رفته  نوح می سوزد 

مرنجان بیش از این ،این سینه آتشفشانی را 

تمام شهرتان   با یک دمِ این  کوه می سوزد 

جنون واگیر دار است ، این غزل را پاره کن لطفاً

وگرنه مثل من قلب تو با اندوه میسوزد 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد