جنون گرفتم و چشمان تو اسیرم کرد
وحسرتِی که جوانی نکرده پیرم کرد
تو آمدی که به معنای زندگی برسم
و از تمام جهان رفتن تو سیرم کرد
مکرر از تو سرودم در انروای خودم
به یاد گوشه ی چشمی که گوشه گیرم کرد
شبیه موجم و سر را به سخره ها زدنم
نه راه تازه گشود و نه سر به زیرم کرد
اگرچه یک اثر سرد و منجمد بودم
خیال تو غزلی ناب و دلپذیرم کرد