قانون شکن

قانون شکن

اشعار محتشم فتحی آذر
قانون شکن

قانون شکن

اشعار محتشم فتحی آذر

انزوا

جنون گرفتم و چشمان تو اسیرم کرد 
وحسرتِی که  جوانی نکرده پیرم کرد 
 تو آمدی که به معنای زندگی برسم 
و از تمام جهان  رفتن تو سیرم کرد 
مکرر از تو سرودم در انروای خودم 
به یاد گوشه ی چشمی که گوشه گیرم کرد 
شبیه موجم و سر را به سخره ها زدنم 
نه راه تازه گشود و نه سر به زیرم کرد 
اگرچه یک اثر سرد و منجمد بودم 
خیال تو غزلی ناب و دلپذیرم کرد 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد