قانون شکن

قانون شکن

اشعار محتشم فتحی آذر
قانون شکن

قانون شکن

اشعار محتشم فتحی آذر

آغاز جنون

ظاهراً پنجره دور و برمان بسیار است 

حیف پشت همه ی پنجره ها دیوار است 

بگذاریم بخوابند کمی ساعت ها 

زندگی ثانیه به ثانیه اش تکرار است 

مرد خورشید و زمستان به زمستان پیوست 

نه بهار آمد و نه معجزه ای در کار است

هی بجنگیم که به صلح جهانی برسیم؟!

صلحمان نیز چنان مذهبمان خونبار است

دینمان رد شده از مرحله ی لا اکراه 

پوشش و گویش و اندیشه ی ما اجبار است

روی این خاک به جز خار نخواهد رویید

در بیابان بلا سبز شدن دشوار است

بشر امروز به آغاز جنون برگشته

عمر ما چرخش بیهوده ی یک پرگار است 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد