بی تو درگیر شبی درد آور و طولانی ام
خسته از تکرار یلداهای سرگردانی ام
بودنت مثل سرابی از بهشتی امن بود
اینک اما در حصار برزخی طوفانی ام
هیچ تعریفی از آزادی ندارم ، سالهاست
بی تو زیر سقف و زیر اسمان زندانی ام
بر نخواهد گشت عمر رفته با برگشتنت
تازه خواهد ماند داغ عشق بر پیشانی ام
کاش به چشمان تو دیگر نیفتد چشم من
تا نباشی بیش از این ها شاهد ویرانی ام
فکر کردم می شود با عشق دنیا را گرفت
دل بریدی تا سر جای خودم بنشانی ام
قبله ام را هم عوض کردم به سمت چشم تو
عشق هر دم دردهای تازه کرد ارزانی ام